از این ب بعد من دوباره اینجامینویسم
ازخودم مینویسم ازاحساسم حالم خاطراتم از اشناهاودوستا میخام اگه ادرس رو دارن به کسی ندن دوس ندارم هرکی رسید ادرس منو داشته باشه
من همون خودشیفته ی معروف ..دیگ عوض شدم شاید بزرگتر شدم نمیدونم اتفاقای عجیبی روتجربه کردم
وبلاگ نویسی بهم ارامش میده هیچجوری نمیتونم ازش دل بکنم
هیچ وخت باهاش خدافظی نکردم ولی ترکش کردم برای مدت زیاد منی ک یه روز نمیتونسم بدون اون بمونم هشت ماه ازش دور موندم وبلاگمو میگم
خیلی خیلی حرف دارم ولی نمیخام حرف بزنم برعکس گذشته حرف زدن اصلا ارومم نمیکنه
یکم ریسک کردم فکررررشو بکن!من!!!!!منه محافظه کار ریسک کردم!!!!
باورم نمیشه که من خودمم..ینی من همون خودشیفته ی سابقم؟
دکتر میگه دخترایی که حس تنفر نسبت به جنس مخالف دارن وضعیتشون با دخترایی که ازجنس مخالف خوششون میادبرابری میکنه
ینی به اندازه ی همون دخترا ب جنس مخالف جذب میشن
اعتراف میکنم که همیشه از مذکرا بدم میومد وادمی هم نبودم ک اصلا چش چرونی نکنم
بیشتر به خاطراین از مذکرا بدم میومد چون فک میکردم همشون از دم نامردن و دنبال خوشگذرونی ان
ولی فهمیدم که اشتباه میکردم فهمیدم که ادم بودن وانسان بودن اصلا ربطی به جنسیت نداره
دختری شدم که به جنس مخالف هییییچ حسی نداره نه برام جذابن نه نفرت انگیز!
قبلنا کسایی ک دوس پسر داشتنو مسخره میکردم و رسمااونارو یه اسکل میدونسم
اما الان نه..هرکسی برای خودش عقایدی داره وطبق همونا داره زندگی میکنه حق ندارم قضاوت کنم اصلا!!
به این قضیه ایمان اوردم که ماها اومدیم تو این جهان که یادبگیریم
من هیچکار اشتباهی تو گذشته نکردم بلاهایی که سرم میاد دردا رنجا غصه ها
فقد بمن درس میدن ومنو بزرگ میکنن قوی میکنن..
هرچقد پشیمونی تو زندگی من وجود داره شامل کارایی میشه ک انجام ندادم نه اونایی که انجام دادم!
ولی من هیچوخت از مهمون ناخونده خوشم نمیومد از اتفاقای غیرمنتظره متنفرم
اینکه میخام همه چی همیشه تحت کنترل من باشه واقعا بده..خوشم نمیاد یکی زرتی سرشو
بندازه پایین بیادتوزندگیم عمق فاجعه اینجاس که طرف یه روز برات مهم شه(مهندس درجریانه)
ولی باز یادگرفتم کهاز این مهمونای ناخونده تو زندگیه منقراره زیاد برن و بیان پس تصمیم گرفتم
که دیگه کسیو راه ندم درو روهمه ببندم ..کسی که خوددش کلید داشته باشه میتونه بیادتو
اعتراف میکنم امسال بدترین تابستون عمرم بود!
و...بهار امسال بهترین بهار عمرم!
بهرحال ک هرچقد بهاربم خوش گذشت تابسون ازدماغم دراورد:|
دکتر داره بم یاد میده احساس خودم رو کنترل کنم احساسات منفی- احساسات ممنوع(مهندس درجریانه)
احساسات ممنوع ینی حسی ک تعریف بدی ازش نشده مثدوس داشتن ولی باید مهارش کرد افتاد؟
شاید الان یکم ضعیف باشم ولی وختی وکیل شدم پدر کسی ک اذیتم کنه رودرمیارم میندازمش زندون اصن:|
میدونم قلم من زیادی مزخرفه ولی منهمیشه اینجوری مینوشتم
از چسناله های عشقی ک رو درودیوارای دنیای مجازی مینویسن بدم میاد
ولی..اینایی ک من مینویسم قشنگن بخونین ناموسا:\
فک نکنم بتونم اینجارو هفته ای یکی دوبار بروز کنم ولی تابتونم وبلاگمو درجریانه حال خانم وکیل میزارم:)
این پریای منه
عشق خودم(:
